خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

اصلا منو چه به آشپزی

امروز بعد از ۳ سال کیک درست کردم!  

میدونید چرا بعد از ۳ سال؟ آخه اون موقع ها هر وقت کیک درست میکردم اونقدر بد مزه میشد که تنها خورندش خودم بودم ( البته فکر نکنید قوورت میدادما همشو با آرامش خاطر میجوئیدم) 

حالا نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود که امروز تصمیم گرفتم دوباره کیک بپزم احتمالا خاطرات خوردنه اون روزا یادم رفته بود!!! 

خلاصه با کلی ذوق و شوق رفتم مغازه و پودر آماده کیک ...(اسمشو نمیگم که نگن تبلیغ کردی) خریدمو خرامان خرامان اومدم به سمت خونه 

تند تند لباسامو عوض کردمو پریدم تو آشپزخونه . مایه شو درست کردم گذاشتم تو فر 

بعد ۵ دقیقه یه بار میرفتم نگاش میکردمو با هر بار دیدن کلی به خودم میبالیدم! 

خلاصه ۵۰ دقیقه تموم شدو کیک آماده شد و بعد از خنک شدن یه تیکشو بریدم بردم واسه مامانم  

مامانم در همون حالی که داشت تلویزیون نگاه میکرد یه ذره برداشت خورد منم که خیره شده بودم به مامانم تا ببینم نظرش چیه دیدم مامانم انگار نه انگار! 

خودم پرسیدم چطوره؟ مامانم گفت مگه روی پاکت موادشو ننوشته بود؟( یعنی بازم گند زدی ما تا کی باید این کیکای بد مزه ی تو رو بخوریم) بعد خودم یه تیکه خوردم و بعدش  به این نتیجه رسیدم که چه کاره خوبی توو این ۳ سال کرده بودم !!! 

اصلا به من چه که کیکام بد مزه اس همش تقصیره این پودرای آماده اس که به آدم اعتماد به نفس کاذب میده و میگه « به همین سادگی به همین خوشمزگی » !!!   

کی میگه واسه دانشجو کار نیست؟

با اجازتون این ترم ما یه درسی داریم با عنوان "کاربرد رایانه در ارتباطات" و در پی داشتن چنین درسی استاد عزیزتز از جان یه پروژه به ما داده که باید یه موضوعو انتخاب کنیم و راجع به اون کلیپ و power point درست کنیم.  

خلاصه چند روز بعد از اعلام این خبر شیرین! بچه ها تصمیم گرفتن با همکاریه همدیگه پروژه رو آماده کنند 

از اونجایی که منم جزو همین بچه هام یه روز رفتیم خونه ی یکی از دوستان (سوده) که با هم همون روز جمعش کنیم ولی اون روز نشد من بهش گفتم سوده جونم من میرم خونمون خودم واست درست میکنم شما dont worry  

سرتونو درد نیارم رفتم خونه که بشینم درست کنم که یهو افکار شیطانی اومد سراغم که یه حق الزحمه ای هم ازش بگیرم 

خب چه اشکالی داره مگه؟ چرا چپ چپ نگام میکنید؟ اصلا از قدیمم گفتن حساب حسابه کاکا برادر !!!

از اونجا که خبرا زود میپیچه فرداش مینا یکی  دیگه از دوستام  گفت شنیدم داری واسه سوده انجام میدی گفتم آبجی حق الزحمه گرفتم میخوای؟ گفت آره میدم واسه منم درست کن 

 

خلاصه به همین ترتیب من 4 تا از پروژه هارو انجام دادم !!! 

حالا من قیمتو لو نمیدم که بعدا نه واسه خودم نه اونایی که مثله منن مشکل ایجاد شه 

خب حالا کسی هست که بازم بگه واسه دانشجو کار نیست؟   

این امتحانا چه کارایی که نمیکنه

پروردگارا گناهان ما را ببخشو بیامرز ... آآآآآمییین 

جون شماها نباشه به جون بغل دستیم من نمیخواستم تقلب کنم! اصلا همش تقصیره این جزوه های 200 صفحه ایه  روانشناسی اجتماعیه! 

یه موقع فکر نکنید من از این دانشجوهایی هستم که درسو میذارم واسه شب امتحاناااااااااا   

من هر روزی که استاد درس میداد میرفتم خونه مطالعه میکردم(به جونه بغل دستیم)  

ولی خدایی جزوش کاره شب امتحان نبود به خاطره همینم چند تا از بچه ها به حذف شورایی پناه بردند! ولی من پوستم کلفت تر از این حرفا بود و مثل شیر رفتم سر جلسه 

فقط قبلش به طور خیلی اتفاقی جزوه رو تو خونه جا گذاشتم پیش خواهرم(به جونه بغل دستیم راست میگم) بعد قبل از اینکه برم سر جلسه همینجوری واسه تنوع handsfree گذاشتم تو گوشم(فقط واسه تنوع هاااااااااا فکر نکنید من قصد بدی داشتم) بعد وسط امتحان خواهرم(زهرا) زنگ زد بهم منم گفتم زشته جوابشو ندم ! گفتم جونم زهرا کاری داری؟ گفت نه فقط واسه اطلاعات عمومی میخوام ببینم استادت چه سوالایی داده بهت! منم هر سوالی که بهش میگفتم چون جزوه پیشش بود واسه خودشااا نه من! جوابارو بلند میخوند همین!!!  

حالادیدید که این امتحانا چه کارا که نمیکنه؟