خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

چه می کنه این دوران دانشجوئی!

امروز روز آخری بود که امتحان دادیم (Thanks God)  

چقدرم واقعا این قشر دانشجو واسه امتحانا زحمت میکشن! 

داشتم میگفتم امتحان ساعته 8 بود منم ساعت 9 باید میرفتم باشگاه خبرنگاران 

حالا خدا رو شکر که امتحان زبان بود، منم سر نیم ساعت برگه رو دادم و گووووله شدم به طرف باشگاه  

سر کلاس که بودم ندا (دوستم) sms داد که ما داریم میریم دربند توام میای؟ منم که اصولا آدم پایه ! گفتم آره شما برید منم خودمو میرسونم 

حالا بماند که با چه مشقت و سختی من رسیدم دربند! سر خیابون دربند که بودم ندا زنگ زد گفت همونجا وایسا ما داریم با تاکسی میایم تو رو هم سوار کنیم بریم، منم خوشحااااال وایساده بودم که یهو دیدم یه پراید با 6 سرنشین داره به من علامت میده یه کم که دقت کردم دیدم به به جمعی از بچه های خودمونن! منم رفتم سوار شدم البته  تو 2 مرحله سوار شدم یه بار سوار ماشین یه بارم سواره دوستم!!! 

خلاصه با هزار وسواس یه جای دنجو انتخاب کردیم رفتیم نشستیم ، تو راه هر کی مارو میدید فکر میکرد تظاهرات شده (خدائی 11 نفر تعداد کمی نیست!)  

بعدش رسیدیم به قسمت خوب ماجرا یعنی نااااااهاااااررر! 

منو رو آورد منو ندا کشک بادمجووون  گفتیم 2 نفر قزل آلا ، 2 نفر دیزی، 3 نفرم کوبیده ، 2 نفرن آش (خدائی حال میکنی سلیقه هارو!) 

غذا رو که آورد  همه 2 قاشق خوردن بعد نمیدونم چرا همشون خیره شدن رو غذای منو ندا! 

خلاصه هی یه لقمه خودمون میخوردیم یه لقمه میدادیم دست بچه ها ( چقدر واقعا منو ندا انسان های از خود گذشته و شریفی هستیم) 

بعد از ناهارم دیگه خودتون میدونید دیگه من نگم چائی و مخلفات  

بعد داشت دیگه کم کم میرسید به قسمت دردناکه  ماجرا یعنی صورتحساب 

حدس بزنید چقدر شد....................................... آفرین درست گفتید 20 امتیاز مثبت با یه چراغ سبز! 

شد 62000 تومن ناقابل! 

خودتون میدونید دیگه قشری مستضعف تر از دانشجو نیست به خاطره همینم باید فکر این که 1% مهمون دوستت باشی و از کلت شووووووووت کنی بیرون! 

بعد از 6 ساعت حساب و کتاب و چرتکه انداختن خدارو شکر خدارو صد هزار مرتبه شکر دنگ من شد 5000 تومن( بازم خدا رو شکر)  

ولی خیلی خوش گذشت اگه دنگ من 30000 تومنم میشد من با جونو دل میدادم چه لذتی بالاتر از با دوستان بودن( آره جوونه عمم) 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:16 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

خسته نباشید از امتحانات !
62000 تومن ؟!!!!!!!!!!!!!!! چه خبره مگه ؟!!!!! فکر کنم سر گردنه هست !!!! واقعا که !

محمدعلی جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام ، میگم یه چیزی . (الان شما تو دلتون باید بگین چه چیزی ؟) ما تا اونجا که دیدیم چیزی از جواب سوال سر در وبلاگ ندیدم . خدافظ :d

جوابه چه سوالی؟

محمدعلی جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:24 ب.ظ

خط دوم کلمه ی ۴ تا ۸ " جوابه سواله سر دره وبلاگ "

محسن شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ

حال کردیم

هستی دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ

جات خالی ما هم روز آخری رفتیم یه قلیون مشتی زدیمو بدم کلی خرت و پرت خریدیم اومدیم خونه ما (خونه خالیه دائمی!) مشغول آشپزی. بدم واسه حضم غذا بزن و برقصو....!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد