خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

چه کنیم که دختران همزمان با بالا رفتن سن ازدواج، افسرده نشوند؟

حیف من نیست؟ دختر به این با کمالاتی،تحصیلات بالا،خوشگل نیستم که هستم،قد و بالا ندارم که دارم،اصلا مگه دیوونم!

ازدواج کنم که خودمو بدبخت کنم؟ من باید پله های طرقی رو طی بکشم اِاِاِ ببخشید یعنی طی کنم. جهان منتظر منه!!!

حالا به فرضم من قصد ازدواج داشتم، نه، میخوام ببینم اصلا کسی هست که لیاقت منو داشته باشه؟ عمرا!

اصلا اگه من با یکی از این با مردا ازدواج کنم آرزوهام نابود میشن(با توجه به اینکه بزرگترین آرزوی دخترا پیدا کردن شوهره) سیاه بخت و بدبخت میشم، مگه خر گازم گرفته که شوهر کنم؟

دستورالعمل:

- پیردختران بالای 30 سال که هنوز موفق به توراندازی نشدند:

خواندن متن بالا به مدت یکسال-روزی 3 بار

- دختران 30-25 سال که هنوز ذره ای امید، به تورگیری درشان دیده میشود:

خواندن متن بالا به مدت 6 ماه-روزی 3 بار

به همین سادگی با اجرای این دستورالعمل به زور به خودتان می باورانید که ازدواج همچین کار خوبی هم نیست و گرنه شما تا به حال 100 بار شوهر کرده بودید!  

نظرات 1 + ارسال نظر
نگاه چهارشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ http://negaah.blogsky.com

همه که مثل تو خود باخته نیستند بیچاره!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد