خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

کی میگه واسه دانشجو کار نیست؟

با اجازتون این ترم ما یه درسی داریم با عنوان "کاربرد رایانه در ارتباطات" و در پی داشتن چنین درسی استاد عزیزتز از جان یه پروژه به ما داده که باید یه موضوعو انتخاب کنیم و راجع به اون کلیپ و power point درست کنیم.  

خلاصه چند روز بعد از اعلام این خبر شیرین! بچه ها تصمیم گرفتن با همکاریه همدیگه پروژه رو آماده کنند 

از اونجایی که منم جزو همین بچه هام یه روز رفتیم خونه ی یکی از دوستان (سوده) که با هم همون روز جمعش کنیم ولی اون روز نشد من بهش گفتم سوده جونم من میرم خونمون خودم واست درست میکنم شما dont worry  

سرتونو درد نیارم رفتم خونه که بشینم درست کنم که یهو افکار شیطانی اومد سراغم که یه حق الزحمه ای هم ازش بگیرم 

خب چه اشکالی داره مگه؟ چرا چپ چپ نگام میکنید؟ اصلا از قدیمم گفتن حساب حسابه کاکا برادر !!!

از اونجا که خبرا زود میپیچه فرداش مینا یکی  دیگه از دوستام  گفت شنیدم داری واسه سوده انجام میدی گفتم آبجی حق الزحمه گرفتم میخوای؟ گفت آره میدم واسه منم درست کن 

 

خلاصه به همین ترتیب من 4 تا از پروژه هارو انجام دادم !!! 

حالا من قیمتو لو نمیدم که بعدا نه واسه خودم نه اونایی که مثله منن مشکل ایجاد شه 

خب حالا کسی هست که بازم بگه واسه دانشجو کار نیست؟   

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدعلی پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام ، قشنگ مینویسین . فعلا خدانگهدار

پست فطرت پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

خبرنگار کلاهبردار

محمد یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://irdanastaneha.blogfa.com

ایــــــــــــــــــول
ای آدم زرنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد