خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

چه میکنن این رویا های صادقه!

یکی از درسای این ترممون مبانی ارتباطات جمعی بود بر خلاف همیشه این یه درسو واسه اولین بار واسه امتحان خوندم!!! 

خدائیشم خوب خونده بودم سر جلسه که رفتم همه ی سوالا رو نوشتم به جز سواله آخر اونم چون جزوشو نداشتم نتونستم بنویسم 

خلاصه امتحانو دادمو مطمئن بودم که میشم ۱۸!!! 

چند شب پیش که خواب دیدم (آخه چند شب یه بار خواب میبینم)  خواب دیدم استاد بهم ۱۴ داده بعد رفتم پیشش میگم استاد من ۱۸ میشم نه ۱۴  

برگه ی تصحیح شده رو نشونم میده بعد میبینم همش ایرادای بنی اسرائیلی گرفته از جوابا 

امروز رفته بودم واسه انتخاب واحد دیدم نمره ها اومده  

به نظرتون چند شده باشم خوبه؟ 

دقیقا همونی که خوابشو دیده بودم!!! 

حالا شانس منو ببینید بعد از عمری خواب دیدیم عدل همون خوابم دقیقا به همون شکل تحقق پیدا کرد

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:22 ب.ظ http://no-1.blogsky.com

عنوان یادداشت رو که خوندم یاد معارف اسلامی دوران دبیرستان افتادم ! چقدر می خندیدیم !!!!!!
یه سری هم به استاد می زدی ببینی همون ایرادات رو ازت می گرفت یا نه ، اینجوری مطمئن می شدی که خوابت کامل تعبیر شده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد