خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

خاطرات یک روزنامه نگار

چی شد که من اینکاره شدم

این امتحانا چه کارایی که نمیکنه

پروردگارا گناهان ما را ببخشو بیامرز ... آآآآآمییین 

جون شماها نباشه به جون بغل دستیم من نمیخواستم تقلب کنم! اصلا همش تقصیره این جزوه های 200 صفحه ایه  روانشناسی اجتماعیه! 

یه موقع فکر نکنید من از این دانشجوهایی هستم که درسو میذارم واسه شب امتحاناااااااااا   

من هر روزی که استاد درس میداد میرفتم خونه مطالعه میکردم(به جونه بغل دستیم)  

ولی خدایی جزوش کاره شب امتحان نبود به خاطره همینم چند تا از بچه ها به حذف شورایی پناه بردند! ولی من پوستم کلفت تر از این حرفا بود و مثل شیر رفتم سر جلسه 

فقط قبلش به طور خیلی اتفاقی جزوه رو تو خونه جا گذاشتم پیش خواهرم(به جونه بغل دستیم راست میگم) بعد قبل از اینکه برم سر جلسه همینجوری واسه تنوع handsfree گذاشتم تو گوشم(فقط واسه تنوع هاااااااااا فکر نکنید من قصد بدی داشتم) بعد وسط امتحان خواهرم(زهرا) زنگ زد بهم منم گفتم زشته جوابشو ندم ! گفتم جونم زهرا کاری داری؟ گفت نه فقط واسه اطلاعات عمومی میخوام ببینم استادت چه سوالایی داده بهت! منم هر سوالی که بهش میگفتم چون جزوه پیشش بود واسه خودشااا نه من! جوابارو بلند میخوند همین!!!  

حالادیدید که این امتحانا چه کارا که نمیکنه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
منتظر جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:36 ب.ظ

میگم این نمایشگاه بهزاد که میگی اون قسمت نمایشگاش که هیچ ولی اون قسمت بهزادش ربطی به آیندتم داره ؟؟؟؟؟ مثلا مارمولک و بهزاد دو کبوتر عاشق ؟؟؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد